close
آخرین مطالب
  • تبلیغ شما در اینجا
  • طراحی سایت شخصی
  • طراحی سایت فروشگاهی
  • طراحی سیستم وبلاگدهی
  • سیستم سایت ساز اسلام بلاگ
  • مگا برد - پلتفرم خرید اینترنتی قطعات موبایل مگابرد
  • تحلیل و نمودار سازی فرم های پلاگین گرویتی وردپرس
  • اولین تولید کننده پلاگین های مارکتینگ و سئو کاملا ایرانی
  • اولین پلاگین دیجیتال مارکتینگ وردپرسی
  • loading...
    YourAds Here YourAds Here

    مشاوره خانواده و زندگی

    مشاوره خانواده ازدواج

    بازدید : 157
    جمعه 1 دی 1402 زمان : 22:36

    قصه کودکانه در مورد حرف شنوی به کودکان می آموزد که حرف شنوی یکی از مهم ترین ویژگی های یک انسان خوب است. حرف شنوی باعث می شود که کودکان از خطرات دوری کنند و به سلامت خود آسیب نرسانند.

    قصه کودکانه در مورد حرف شنوی
    قصه کودکانه در مورد حرف شنوی یکی از مهم ترین مهارت های زندگی است که می تواند در موفقیت آنها در تمام زمینه ها نقش داشته باشد. کودکانی که حرف گوش می کنند، بیشتر احتمال دارد که:

    از خود و دیگران در برابر خطرات محافظت کنند.
    قوانین و مقررات را رعایت کنند.
    در مدرسه و محل کار موفق شوند.
    روابط سالم و مثبتی با دیگران برقرار کنند.
    در واقع، حرف شنوی پایه و اساس بسیاری از مهارت های زندگی دیگر مانند احترام به دیگران، مسئولیت پذیری و حل مسئله است.

    ۱.قصه آنوشا، دختر حرف شنو
    روزی روزگاری، دختری به نام آنوشا در یک خانواده ی مهربان زندگی می کرد. آنوشا دختری باهوش و خوش اخلاق بود، اما یک مشکل داشت: او حرف گوش نمی کرد. یک روز، آنوشا با مادرش به پارک رفته بود. مادرش به او گفت: «اونقدر از روی پله ها بالا و پایین نپر که حواست پرت بشه و زمین بخوری.»

    اونوشا به حرف مادرش گوش نکرد و از روی پله ها بالا و پایین پرید. یک دفعه، حواشش پرت شد و زمین خورد. پایش شکست و به بیمارستان رفت. وقتی آنوشا از بیمارستان مرخص شد، مادرش به او گفت: «اگه حرف گوش می کردی، پایت نمی شکست.»

    اونوشا از اینکه حرف مادرش را گوش نکرده بود، پشیمان شد. او قول داد که همیشه حرف گوش کند. از آن روز به بعد، آنوشا همیشه حرف مادرش را گوش می کرد. او دیگر از روی پله ها بالا و پایین نمی پرید و حواسش به حرف های مادرش بود.

    یک روز، آنوشا با پدرش به بازار رفته بود. پدرش به او گفت: «از این خیابان رد نشو که خطرناکه.» اونوشا به حرف پدرش گوش کرد و از آن خیابان رد نشد. او به جای آن، از خیابان دیگری رد شد که امن تر بود.

    پدر آنوشا از اینکه او حرفش را گوش کرده بود، خیلی خوشحال شد. او به آنوشا گفت: «خیلی خوشحالم که بالاخره حرف گوش می کنی.» اونوشا لبخندی زد و گفت: «من همیشه حرف شما رو گوش می کنم.»

    از آن روز به بعد، آنوشا همیشه حرف پدر و مادرش را گوش می کرد. او می دانست که حرف شنوی خیلی مهم است و می تواند از او در برابر خطرات محافظت کند.

    ۲.قصه حسنی حرف گوش کن
    یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود، پسری بود به اسم حسنی که خیلی حرف گوش نمی کرد. حسنی همیشه دوست داشت هر کاری دلش می خواست انجام دهد، حتی اگر پدر و مادرش به او می گفتند که آن کار را انجام ندهد.

    یک روز، مادر حسنی به او گفت: «حسنی جان، امروز می خواهیم برویم پارک.» حسنی با خوشحالی گفت: «باشه، مامان.»

    حسنی و مادرش وسایل مورد نیازشان را جمع کردند و راهی پارک شدند.

    وقتی به پارک رسیدند، مادر حسنی به حسنی گفت: «حسنی جان، لطفاً از درختان بالا نرو.» حسنی با بی حوصلگی گفت: «چرا؟»

    مادر حسنی گفت: «چون خطرناک است.»

    حسنی گفت: «من که بلدم از درختان بالا برم.» و بدون توجه به حرف مادرش، از درختی بالا رفت.

    حسنی تا بالای درخت رفت و داشت از آن لذت می برد که ناگهان شاخه درخت شکست و حسنی افتاد. حسنی زمین خورد و از ناحیه دستش آسیب دید.

    مادر حسنی با دیدن حسنی که روی زمین افتاده بود، خیلی ناراحت شد و به او گفت: «حسنی، ببین چه کار کردی؟ به حرف من گوش نمی دهی و حالا آسیب دیدی.» حسنی با ناراحتی گفت: «آخ، دستم درد می کند.»

    مادر حسنی حسنی را به خانه برد و دستش را پانسمان کرد. حسنی بعد از این ماجرا فهمید که حرف گوش نکردن کار اشتباهی است. او از مادرش عذرخواهی کرد و قول داد که از این به بعد همیشه به حرف های او گوش دهد.

    نتیجه
    قصه کودکانه در مورد حرف شنوی یکی از مهم ترین ارزش های زندگی است. گوش کردن به حرف بزرگترها می تواند از ما در برابر خطرات محافظت کند و به ما کمک کند که انسان های بهتری شویم.

    پیشنهاد مشاور: ۲۲ داستان آموزنده جدید کودکانه


    قصه کودکانه در مورد حرف شنوی

    ۳. قصه درمانی برای لجبازی
    روزی روزگاری، در یک شهر کوچک، دختری به نام لی‌لی زندگی می‌کرد. لی‌لی دختری بسیار لجباز بود. هر کاری که به او می‌گفتند، انجام نمی‌داد. حتی اگر می‌دانست که کار درستی است.

    یک روز، مادر لی‌لی به او گفت: “لی‌لی، امروز باید بروی به خانه مادربزرگت. او بیمار است و به کمکت نیاز دارد.” لی‌لی با عصبانیت گفت: “من نمی‌روم! من از مادربزرگت بدم می‌آید.”

    مادر لی‌لی گفت: “لی‌لی، این کار درستی نیست. مادربزرگت خیلی دوستت دارد و به کمکت نیاز دارد.”

    منبع:کانون مشاوران ایران-قصه کودکانه در مورد حرف شنوی ✔️ ۵ داستان آموزنده

    رابطه جنسی بعد از حاملگی ✔️ زمان مناسب و تمارین جنسی
    نظرات این مطلب

    تعداد صفحات : 1

    درباره ما
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    مشاوره

    مشاوره جنسی

    تریبون جنسی

    مشاوره تلفنی

    مشاوره رایگان

    مشاوره حقوقی

    مشاوره زناشویی
    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    چت باکس




    captcha


    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 889
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 12
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2006
  • بازدید کننده امروز : 1,978
  • باردید دیروز : 3686
  • بازدید کننده دیروز : 3,686
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6639
  • بازدید ماه : 16508
  • بازدید سال : 236657
  • بازدید کلی : 434284
  • کدهای اختصاصی